دل دوباره در حضور اربعین
گریه دارد در سرور اربعین
باز از لطف حسین ابن علی
بر جهان تابیده نور اربعین
حیرت انگیز است اگر این ماجرا
جذبۀ عشق است شور اربعین
جبهۀ حق را توانی تازه داد
شوکت و عز و غرور اربعین
اشک عاشورا ئیان شد علت
گرمی سوز تنور اربعین
حضرت زهرا مهیا می کند
بین موکب ها نذور اربعین
چشم پاک عاشقی لازم بوَد
تاببیند این شعور اربعین
مژدۀ صبح ظهور مهدی است
این تجلی این ظهور اربعین
راهیان کربلا را کن دعا
ای علمدار صبور اربعین
منهدم مکر منافق می شود
در هیاهوی عبور اربعین
جمع اقیانوس اشک روضه هاست
رودها و این بحور اربعین
کوری چشم حسودان حسین
باشد این بازار جور اربعین
هرکه قلبش خانۀ زینب شده
گیر افتاده به تور اربعین
پشت دشمن آشنا با خاک شد
در کشاکش ها به زور اربعین
مادر مهدی عنایت می کند
لحظه لحظه بر امور اربعین
دربدر این شاعر دلخسته نیز
لطف خواهد زین سطور اربعین
حسن خزائی (دربدر)
ڪلام مختصر بیقـــراریام این است
تو نیستی و جهانم چقدر غمگین است
سهشنبههای پر از درد وجمعههای غریب
تمــــام سهم من از دوری شما این ست
قسم به صبح به آن لحظه ای که می آیی
که در رکاب تو مردن چقدر شیرین ست
نه اینکه خسته شدم، نه، ولی دلم تنگ است
که بیتو \"جمعه\" هوایش همیشه سنگین است
زمین دچارِ به تردید مانده طوری که
بهار هم به زمستان سرد بدبین است
خـدا کند برسی از سفر همین فــــردا
که فکر صبح ظهورت، همیشه تسکین ست
محمد بنواری
پایگاه اطلاع رسانی اشعار جعفر ابوالفتحی
یا امیرالمومنین یا علی سلام الله علیک
بنویس زان روایت سر تا به پا عرق
دل رفت سوی نِی جَف و برگشت با عرق
غافل از اینکه موقع دیدار روی او
می ریخت از تن همه ی انبیا عرق
تحریر حیدر است و به وجه هجا عرق
گفتم دوباره می شکنم قبح راز را
بیرون ز پرده کرد حیای مرا عرق
هرکس مرا چو دید زیارت قبول گفت
رازی نمانده که نکند برملا عرق
گفتم برای ذبح من آسوده تیغ گیر
خون هست تا به پای تو ریزم چرا عرق
ذبحم نما ببین که مدام است خجلتم
جاری شود ز روی من سر جدا عرق
ما خیس شرم آمده و خیس می رویم
کو آن کسی که گفت ندارد بقا عرق
برخیز و تاج حکم به سر کن که جای اشک
ریزیم در تلاطم روز جزا عرق
جعفر ابوالفتحی
پایگاه اطلاع رسانی اشعار جعفر ابوالفتحی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
یا امیرالمومنین علی سلام الله علیه
پرسد ز من دلم که چرا گشته تر ورق
اشکم چکیده از غم نام تو بر ورق
نام تو را نوشتم و دیدم به چشم دل
کز هیبت حروف تو شد منکسر ورق
گفتم به صفحه ای که مزین به نام توست
طعنه به زر بزن که می ارزی به زر، ورق
گفتند اهل دوزخم و نذر کرده ام
گردم سگ سرای تو برگشت اگر ورق
یا مرتضی نوشتم و اصلا بعید نیست
جان مرا به هاویه باشد سپر ورق
هر صبح از مربع نام تو شمس ریخت
شد منظر سپهر نظر هر سحر ورق
عالم فدای ساحت تحریر "یا علی"
ای جان شرار گیر نگیرد شرر ورق
عارف به سادگی مگذر از کنار ما
گنجینه ای ز راز نوشتیم در ورق
عاشق رکوع کن که کتاب خدا شوی
تا می شود برای قلم از کمر ورق
جعفر ابوالفتحی
پایگاه اطلاع رسانی اشعار جعفر ابوالفتحی